Monday, May 20, 2013

از خود نقش کشیدن

صبح از خواب بیدار شدم با چه احساس سرگردانی. احساس مشخصی نبود برای همین سرگردانی نامیدمش. یادم اومد به حرف یونگ که اگر صبح دیدید که حالتون خوب نیست شاید ناخودآگاهتان درگیر سوال و یا خواهشی است. 
گاهی وقتی خوابی می بینم آنرا به تصویر میکشم مثل چند شب گذشته که صاعقه ای آتشین از کنار خانه ام گذشت و چقدر وحشت زده بودم که خانه ام را در خود بسوزاند. اگرچه گوشه های کوچکی از صاعقه به خانه ام اصابت کرد خوشبختانه ضربه ی مهلکی نبود.
ولی از دیشب هیچ خوابی به یاد ندارم به جز احساس پریشانی ام را. جلوی آینه نشستم به خودم نگاه کردم و از خود نقشی بر کاغذ نگاشتم و اسم نقاشی ام را گذاشتم:‌ او چه کسی است؟ او چه می خواهد؟

No comments:

Post a Comment