الو؟
سلام خواهر. زری ام. خوبی؟
!خوب چیه خواهر؟ دست رو دلم نذار که خونه
باز چی شده؟ مشت حسن ذلیل شده چیزی گفته؟
.نه. حالا اونم چیزی نگه ماجراها زیاده
کسی چیزیش شده زبونم لال؟
!چی بگم والله
ای خدا مرگم نده. مادر مشت حسن مرده. میدونم. دیشب همش خواب پدر خدابیامرزش رو میدیدم. از صبح که بیدار شدم به دلم بود که میمیره ایشاالله
. چرا شلوغش میکنی؟ موضوع ننه قمره
!الهی بمیرم! ننم چیزیش شده؟! تورو خدا بگو. طاقتشو دارم. بزنم؟ بگو تا خودمو بزنم
.زبونت لال بشه زری.ننم خیلی هم خوبه. فقط از وقتی صبح تو گرمابه دیدمش اعصابم خورده
حاجی کتکش زده؟
.کاش کتکش میزد. میخواد طلاقش بده
ای وای. گفتم ننه این آخریا سر و کونش میجنبیدا حتما باز با اون یارو سر محل رو هم ریخته
.تو هم که فقط لیچار بار ننه میکنی
خوب میمیری اگه بگی چی شده؟
.ننه میگفت دیشب با حاجیمونو و خاله بلقیس و قربانعلی باله رفته بودند
!نه!!! مگه ننه هم باله بلده؟! حالا والتز یه چیزی
نرفته بودن که برقصن. فقط رفتن سر در بیارن چی چی هست. آخه میدونی از وقتی با مسیو پلانک رفت و شو دارن
کلاس زیاد میذارن . چند روز پیشم رفته بودن تماشای چی چی میگن ...
کلاس زیاد میذارن . چند روز پیشم رفته بودن تماشای چی چی میگن ...
حالا چرا به جون هم افتادن؟
میگفت قرار بوده که دو ساعت و پنج دقیقه زودتر برن و تو صف وایسن تا بلیت پیدا کنن اما ننه یک ساعت و سی و پنج دقیقه قبلش رسیده
نیم ساعت دیر کرده! واویلا! حالا یعنی بلیت گیرشون نیومده؟
موضوع که این نیست. خیلی مهم تر از اینهاست. راجع به ذات خراب ننه هست. اصلا ولش کن. نمیخوام بدبینت کنم. حالا که ننه پاش لبه گوره بذار خاطرات خوشش برات بمونه
!خون به دلم کردی. اگه گفتی چی شده؟
.میترسم غیبت بشه
!خاک به سرت. بمیری که جون میکنی دو کلوم حرف بزنی
باشه بابا. هی عصبانی میشه. بد میگن مردها اعصابشون خرابه. خواهار ما رو باش! داشتم میگفتم که ننه قرار بوده دو ساعت قبل از نمایش اونجا باشه. خودت حاجی رو که میشناسی. اگه چاره داشته باشه از صبح میره دم تماشاخونه می ایسته. طبق معمول ننه مشغول قر و فر و ماتیک و سرخابش میشه و یادش میره سر ساعتی که حاجی براش تعیین کرده بود حرکت کنه. از اقبال بدش هم بنده خدا گاری گیرش نمیاد. نه اینکه گاری اصلا نباشه. ظاهرا گاریچیا دوباره اعتصاب معتصاب کرده بودند. خودت میدونی. همش این روزها همین وضعه. میگن وضعیت اقتصادی دولت خرابه. تحریم ها پدر مردمو در آورده . دولت هم جیره ی این بنده خداها رو چند ماه به چند ماه هم نمیده…
حالا میگن مذاکرات هسته ای داره به جاهای خوبی میرسه شکر خدا اگرچه آدم هی با خودش فکر میکنه که حاصل این همه دردی که مردم بدبخت کشیدند چی بوده
ننه رو که میشناسی چادر به کمرش میبنده و قاطر میگیره و میره به تماشاخونه. حالا بگذریم که چقدر سر راه مردها ادا اطوار در اوردن که اونها رو هم ترک خودش سوار کنه. مردها این دورو زمونه همینن دیگه. فرهنگمون همینه…
بابا کشش جنسی دیگه. این چیزها به فرهنگ و زمونه ربطی نداره. طبیعیه. تا بوده همین بوده اگه نه چرا مشت حسن بدبخت بیاد تو رو بگیره!
!خبه خبه
حالا خوبه که بالاخره خودش رو رسونده
!خبه خبه
حالا خوبه که بالاخره خودش رو رسونده
داستان اینه که ننه وسط راه به حاجی زنگ میزنه که خدای نکرده نگران نباشه. اما حاجی شروع میکنه به داد و بیداد کردن. خوب البته اونکه اصلا نگران ننه نبوده میترسیده بلیتها از دستشون بپره.
خود حاجی بلیتها رو میخریده دیگه. این همه شلوغ بازیها دیگه چیه؟
.ننه هم همین رو بدبخت میگه ولی ظاهرا به هر کی فقط دو تا بلیت میدادن
.خوب خوب بوده دیگه
همین دیگه. ذاتت درست نیست که موضوع رو نمیگیری. تو هم لنگه ننتی!
چرا بیراه میگی. این همه دارم درس میخونم و پدر خودمو در میارم که مثل ننه نشم بعد تو میگه لنگه اونم؟
خوب هستی دیگه. هیچی خلاصه حاجی عصبانی میشه و میگه پس بلیت بلقیس و قربانعلی چی میشه؟ خبر مرگت باید اینجا باشی که بلیت اونها هم بگیری.
خوب خودشون مگه چلاق بودن؟
!ای خودخواه فردگرای خوددوست خودفریفته خدانشناس
چرا پرت و پلا میگی؟
!اینها رو حاجی در جواب ننه میگه
یعنی چی؟
.دارم شک میکنم که ننه تو رو از بقال سر کوچه قدیمیمون داره. خدابیامرز کل عباس
.اونکه خودش جای سوال داره. تمام عمرم نفهمیدم حاجی چی میگه
موضوع ساده است. میگه چطور ممکنه آدم اینقدر خودخواه و خدانشناس باشه که توی چنین شرایطی حتی اگه اعتصاب گاریچیا هم باشه از فکر این بنده های خدا غافل بشه. باید ذات طرف حتما خراب باشه دیگه.
.خوب اینم حرفی
.خلاصه اینکه ننه امروز حسابی تو حموم زار میزد. میگفت حاجی میخواد طلاقش بده
.بیچاره ننه قمر
No comments:
Post a Comment