چقدر فردوسی آدم عجیب و شجاعی بوده. ظاهرا توی خانواده ای بسیار ثروتمند به دنیا اومده و تمام ثروتش را در راه سرودن شاهنامه خرج کرده تا جایی که در کهنسالی فقیر و تهی دست بوده. در اواخر عمرش تصمیم میگیره که اشعاری را در مدح سلطان محمود غزنوی بسراید تا نه تنها وضعیت مالی بهتری پیدا کند بلکه کتابش را از حوادث روزگار حفظ کند. این تغییر حدود 6 سال طول میکشد. اما وقتی که این کتاب را به سلطان محمود تقدیم میکند دیگر وزیر او که پشتیبان فردوسی بود مورد خشم سلطان قرار گرفته بود و از قدرت بر کنار شده. سلطان محمود از کتاب تقدیری نکرد و بجای وعده ای که برای پرداخت یک دینار در ازای هر بیت داده بود یک درهم پرداخت کرد. اینقدر این قدرنشناسی سلطان فردوسی را خشمگین کرده بود که در راه برگشت تمام پول را به نیازمندی داد و هجونامه ای در ذم سلطان سرود.
ناسپاسی سلطان محمود دلایل زیادی داشت. از آنجایی که فردوسی سراسر در کتابش در مدح ایرانیان و در ذم دشمنان ایرانیان یعنی ترکها و اعراب سروده بود این نژادپرستی سلطان محمود را که ترک بود آزرده کرد. دیگر اینکه سلطان محمود سنی بود و فردوسی شیعه. اطرافیان سلطان فردوسی را به بدکیشی متهم کردند و این باعث شد که فردوسی ابیاتی در مدح پیامبر و حضرت علی بسراید. دیگر اینکه ظاهرا سلطان فرد خسیسی بوده و راغب به دادن پول به دیگران نبوده است.
این ناسپاسی تا آخر عمر فردوسی ادامه یافت. تااینکه وقتی یکی از اطرافیان بعد از سالها توانست سلطان را به دادن اجرت فردوسی راضی کند فردوسی دیگر از دنیا رفته بود. متاسفانه اجازه داده نشد که بدن فردوسی در قبرستان مسلمانها دفن شود و ناچارا در باغ خانه خودش دفن شد.
بعد از فوت فردوسی در قرن 5 هجری قمری، اشعار او مورد توجه مردم و شاعران دیگر قرار گرفت (طبق معمول!) و تا به امروز جاویدان باقی مانده است.
فردوسی روحت شاد.
No comments:
Post a Comment